گروهی فکر می‌کنند سیاست یعنی «عملگرایی محض» و تجربه و کار سیاسی؛ و در این رابطه خود را از دانستن و اندیشه‌ی سیاسی بی‌نیاز می‌دانند. این در حالی است که عمل سیاسی یا به دنبال حفظ وضع موجود است و یا تغییر آن، نفس این تأیید و یا رد هم مبتتی بر بدبودن و یا خوب دانستن اوضاع زمانه است. اما اینکه چه چیزی و با کدام «شاخص» خوب و یا بد تعریف می‌شود، خود مسئله‌ی مهمی است!

در فرهنگ و تمدن غرب این کار و این وظیفه در قرون قبلی از کلیسا و بالتبع از مسیحیت گرفته شد و به فلسفه و بعداً به علم واگذار گردید و لذا «علم سیاست جدید» از نظر کسانی مثل ماکیاولی و دیگران با گذار از فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک و اخلاق و ارزش‌ها پایه‌گذاری و نشانه‌گذاری گردید. با فاصله افتادن بین «دانش و ارزش» در سیاست نوعی نظر به منفعت مادی و سلطه‌گری و تجاوز به حقوق دیگران و در سطح بالاتر، ملل ضعیف‌تر مشروعیت یافت؛ لذا با مترادف شدن سیاست با قدرت، اگر بگوییم پدیده‌ی استعمار و سلطه هم مشروعیت پیدا نمود سخن به گزافه نگفته‌ایم.

اما ماجرای تفکر و سیاست در اسلام چنین چالش و تاریخی را طی نکرده است؛ هرچند تاریخ خلافت آرام آرام از ارزش‌ها فاصله گرفت اما در امامت و ولایت شاخص عدالت با هیج مصلحت و تدبیری معاوضه نگردید. از این رو امروز در مواجهه با جبهه‌ی سیاسی غرب از رسانه گرفته تا دیپلماسی و حقوق بشر باید مواظبت کرده و در نظر داشته باشیم که اخلاق در سیاست (یا لاقل آنچه ما اخلاق می‌دانیم) دال مرکزی و محور حرکت و شاخص ارزیابی غربی‌ها نبوده و نیست و احتمالاً نخواهد بود.

اما در نبود یک اخلاق متعالی در سیاست غرب، به یک مطلب خوب توجه شده است و آن این است که از سنت‌های پسندیده در مغرب زمین همچون خاطره‌نویسی سیاسیون برای پرکردن فاصله‌ی تجربه‌ی سیاسی و علم و دانش و اندیشه استفاده شده است. این انتقال منظم و با قاعده‌ی تجربه سیاستمداران در مواقعی از آنان چهره‌هایی علمی و نظریه‌پرداز و یا استراتژیست در سطح جهان می‌سازد.
چقدر مناسب است که ما برای کمال یافتن در سیاست علاوه بر پافشاری بر اصول اخلاقی‌، برای علمی‌نمودن سیاست از اندیشه‌ی سیاسی و تمسک به سیره‌ی خاطره‌نویسی توامان استفاده نماییم. به نظر می‌رسد برای فهم و اجرای روح بیانیه‌ی گام دوم رهبر عزیز بایستی سیاستمداران و «سیاسیون تراز انقلاب» بیش از پیش با این ملاک‌ها ارزیابی گردند؛ و در این مرحله شاخص‌ها از جناح بندی چپ و راست به اخلاق و اندیشه در سیاست منتقل گردد.

نکته‌ی مهم دیگر این است که ما اگر ولی فقیه را در بُعد سیاسی و از نظر عمل سیاسی، شاخص و میزان سیاستمدار تراز انقلاب بدانیم، در بیانیه‌ی گام دوم در سه بُعد تاریخ‌شناسی و جریان‌شناسی و آینده‌نگری نویسنده‌ی اندیشمند آن توانسته بین گذشته و حال و آینده ارتباط و پیوستگی ایجاد نماید؛ پرسش اینجاست چند در صد از مدیران ارشد سیاسی فعلی و یا آینده از چنین توانمندی فکری و نظری برخوردارند؟!

نویسنده:
 آقای دکتر موسی نجفی استاد و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

 

مطالب مرتبط
مانیفست سیاست خارجی در چهل سال دوم انقلاب
نگرشی نو در تحلیل پروسه انقلاب اسلامی ایران
درآمدی بر "جمهوری دوم"